انتظارِ دیدن
قیوم بشیر قیوم بشیر

 

ملبورن استرالیا

شانزدهم جولای 2011

به استقبال سروده ی از دوست گرامی

محترم محمد عزیز « عزیزی »

انتظارِ دیدن

ز جشنِ نیمه ی شعبان نویسم

مبارک گفته بر یاران نویسم

نباشد خورده گیری در ضمیرم

زبان و دل یکی ، یکسان نویسم

حکایت می کنم دردِ دلِ خویش

گهی افتاده و خیزان نویسم

بیا مهدی که تو صاحب زمانی

بنامت ای مه ی تابان نویسم

به غربت مانده ایم آواره گانیم

من از درد و غم افغان نویسم

وطن بیمارو دردش بیشماراست

من از این دردِ بی درمان نویسم

بلا های طبیعت بی حساب است

گهی از سیل و گه طوفان نویسم

به صحرا هر ددی را الفتی است

من از ظلم و شر انسان نویسم

نباشد روزی در خاکِ دیارم

کسی درخون نغلطد، زان نویسم

یکی با نام دین یا دشمنِ دین

چه گویم زان جفا کاران نویسم

مگر طفل وطن آرمان ندارد

من از رنج وغم وحرمان نویسم

بچشم مادران جز اشک ِخون نیست

من از خونِ دلِ یاران نویسم

فغان از سر بریدن های مردم

من از جولان قصابان نویسم

دریغا این چه جبریست بر سرِ ما

من از هر طالبِ شیطان نویسم

بیا مهدی ببین جور و جفا را

من از بیداد ِ شیادان نویسم

« بشیر » در انتظارِ دیدنِ تست

من ازاین وعده و پیمان نویسم

 

 

 

ملبورن استرالیا

هفدهم جولای 2011

مکتبِ آزاده گان

خدا کند که بیایی به عهد وفا کنی

دلِ شکسته ی ما را دمی دوا کنی

خدا کند که نگاهی به مردم اندازی

دیارِ غمزده را خالی از بلا کنی

خدا کند که ز لطفت دلِ حزینم را

ز غصه ها برهانی و همنوا کنی

خدا کند جهان را ز سیر حادثه ها

جهانِ صلح بنمایی و با صفا کنی

خدا کند وطن را ز دست ظلمت شوم

بنامِ مکتبِ آزاده گان رها کنی

خدا کند دلِ زار و بینوای « بشیر »

شکسته گرچه بود،دور ز هر ریا کنی


July 19th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان